نظرسنجی

عملکرد شورای ششم دوگنبدان را تا کنون چگونه ارزیابی می کنید؟
26. دى 1401 - 10:21
شخصیت منفعل شاه به او این اجازه را نمی داد تا در هیبت یک مبارز برای بقای خود نبرد کند؛ اما با کودتای ۲۸ مرداد تحت نظارت "کرمیت روزولت" عامل سازمان سیا، شاه مجددا به قدرت بازگشت.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی آفتاب جنوب،سیاست خارجی ایران در عصر پهلوی فراز و فرودهای بسیاری را تجربه کره که در عمده این تحولات، نقش قدرت های بزرگ نظام بین الملل بسیار حائز اهمیت است. در طول سال های ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ کارگزار نظام سلطنتی به شکل مستمر دچار تحولات ادراکی و کارکردهای سیاسی شده که در تعامل پویا با نظام بین الملل ایجاد شده است. روان شناختی شخصیت شاه مبتنی بر ویژگی های حمایت جویی و عظمت گرایی سبب می گردید که همواره دلهره از اتحاد جماهیر شوروی و تعلق خاطر روانی و احساس امنیت از سوی آمریکا محور سیاست خارجی ایران باشد. متقابلا روند تحولات سیاست خارجی و به ویژه ائتلاف با آمریکا، باعث تقویت کیش شخصیت شاه و صفت عظمت گرایانه در خلقیات او می گردید.

ویژگی های شخصیتی پهلوی دوم

پهلوی دوم دوران کودکی خود را در فضای دیکتاتوری گذراند. از منظر روان شناختی، کودکانی که در محیط دیکتاتوری پرورش می یابند، در ظاهر حالت تسلیم و اطاعت از خود نشان داده، ولی در واقع دچار هیجان و اضطراب بوده و اغلب ضعیف النفس هستند.هر چند عنوانی چون ولیعهدی، غروری وصف ناشدنی در ضمیر او ایجاد می کرد، اما از طرف دیگر خشونت قزاقی رضاخان، احتیاجات اساسی روانی کودکی مانند محبت و اعتماد را تأمین نکرده و لذا او را فاقد عشق ورزی نمود. وضعیتی که باعث شده بود تا فرح ناتوانی شاه در ابراز محبت به فرزندانش را به همین بی مهری پهلوی اول تأویل کندویلیام سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران نیز بر همین نکته اصرار می ورزد که ضعف درونی شاه ناشی از طرز تربیت او در کودکی و اوان جوانی و اطاعت و تبعیت توأم با ترس او از پدرش بوده است... محمدرضا فردی مطیع و متکی بار آمده و جرأت اتخاذ تصمیم با اراده و مسئولیت شخصی خود را از دست داده است.

زندگی و تحولات سیاسی، شخصیت پهلوی دوم را مشحون از احساس هراس و نیازمند به ایجاد تکیه گاه امن ساخته بود؛ ارنست پرون، اسداله علم، اشرف پهلوی، تصور نظر کردگی الهی و همچنین اطمینان به حمایت آمریکا، سرچشمه های تأمین امنیت روانی شاه بودند حتی آن چنان که احسان نراقی روایت می کند، اصرار شاه برای رفتن به آمریکا پس از سقوط نیز ریشه درهمین احساس امنیت روانی داشت؛ این احساس وابستگی شدید تا زمان مرگش نیز وجود داشت .نمایش قدرت و تلاش برای تحمیل به دیگران همواره بخشی از زندگی روانی شاه جهت مبارزه با احساس ضعف درونی اش به شمار می رفت. یونیفورم ها، نشان های نظامی، برگزاری مراسم باشکوه متعدد و اظهارات اقتدارطلبانه او در همه جنبه های زندگی، جملگی اجزایی برای ارائه چنین تصویری بود.

 ثریا اسفندیاری همسر دوم شاه، علاقه شاه به پرواز با هواپیما و رانندگی با اتومبیل های اسپورت را نشان از این می دانست که شاه خود را شجاع تر و بی پرواتر از آنچه واقعأ بود، نشان دهد.بر همین مبنا نیاز به تحسین شدن و موردانتقاد واقع نشدن ویژگی دیگری است که از حس ضعف و نیاز قدرت طلبی وی سرچشمه می گرفت. اسداله علم تأکید می کند: همان گونه که خدا یکی است، شاه هم یکی است و هر قدر زیر دستانش بیشتر تحقیر شوند، او بیشتر خوشش می آید.توهم عظمت از صفات پهلوی به شمار می رفت که در طول سال های حیات سیاسی وی استمرار داشت خود شاه در مصاحبه با خبرنگار ایتالیایی اوریانا فالاچی چنین مطرح می کند که: به طور کلی من تنها نیستم، بلکه نیرویی مرا همراهی می کند که دیگران آن را نمی بینند. قدرت من، قدرت خدایی است. برمبنای این عظمت طلبی بوده که شاه در سال ۱۹۷۴ م. در مصاحبه با نیویورک تایمز گفت: «در ایران آنچه به حساب می آید، یک واژه جادویی است و این واژه شاه است» این افزایش خودمحوری و خودشیفتگی را می توان به نارسیسیسم تعبیر کرد.

 ساختار سیاسی پادشاهی، دیگران را در برابر شاه به تملق گویی وادار می کرد. امیرعباس هویدا می گفت: «اگر ایشان بفرمایند بتمرگید، فحش اعلیحضرت برای من نوشدارو، شفا، مایه هستی و بقاست» نه تنها اطرافیان شاه، بلکه شخصیت های خارجی نیز از این مشخصه در جهت پیشبرد مقاصد دول متبوع خویش بهره می بردند؛ لذا شاه که پرونده سیاهی در زمینه حقوق بشر داشت، توسط روزولت رئیس جمهور آمریکا این گونه مورد تحسین واقع می شد که در همه ممالک آسیا پادشاهی به دموکرات منشی پادشاه ایران یافت نمی شود.دیوید راکفلر سرمایه دار مشهور نیز در یک مهمانی به شاه گفته بود؛ چه خوب بود، چند سالی اعلیحضرت را به آمریکایی ها امانت می دادند تا سریعا به دولتمردان آمریکایی یاد دهد که چگونه باید حکومت کنند.

شاه در طول حیات سیاسی خود همواره دچار هراس و سوءظن نسبت به چهره های سیاسی داخلی و همچنین قدرت های خارجی بود. در داخل کشور، محبوبیت مصدق و موفقیت او در ملی کردن نفت ایران شاه را واقعا به خشم آورده بود. به گونه ای که خطاب به اسداله علم می گوید: «چنین آدم مضری، فکر نمی کنم ظرف هزاران سال در کشوری پیدا بشود که در عین حال مردم را این اندازه خر بکند»  شاه همچنین علی رغم اینکه متحد غرب بود، اما همواره از دسیسه همزمان کشورهای غربی و شرقی علیه خود دچار هراس بود، لذا به نخست وزیر یوگسلاوی گفته بود: «قدرت های بزرگ معتقدند؛ هر چه ما کشورهای کوچک داریم، قابل معامله است»

اضطراب اساسی و دوگانگی شخصیت شاه پهلوی

با توجه به مؤلفه های شخصیتی پهلوی دوم می توان گفت دوگانگی و اضطراب مهمترین مؤلفه های شخصیتی وی را تشکیل می دادند که در تمام باورهای سیاسی، فکری و مذهبی او نمایان بود. به ویژه سیاست داخلی و خارجی ایران عصر پهلوی مشحون از گزاره های متناقضی بود که عمدتا از شخصیت شاه به عنوان یگانه تصمیم ساز و تصمیم گیر در کشور نشأت می گرفتند. چنانچه بسیاری توسعه ناهمگون سیاسی- اقتصادی دوره پهلوی دوم را حاصل این تناقض فکری می دانند. شاه با مشاهده کشورهای دموکراتیک سعی می کرد خود را شاه مترقی معرفی کند، اما در مقابل به شکل غریبی یک سلطنت کاملا خودکامه را به نمایش می گذاشت به گونه ای که طبق اعلام سازمان عفو بین المللی در سال ۱۹۷۵م. هیچ کشوری در جهان سابقه ای بدتر از ایران در زمینه حقوق بشر نداشت. شاه در مصاحبه ای خطاب به اوریانا فالاچی می گوید: من دموکراسی را نمی خواهم... همه اش مال خودتان.

عرصه اعتقادات مذهبی نیز به نظر می رسد که پهلوی دوم دچار نوعی اضطراب اساسی بود و دوگانگی شخصیت او بر تمام اعتقادات مذهبی اش نیز سایه افکنده و خود را تحت حمایت الهی و نظر ائمه اطهار (ع) می دانست. لذا از طرفی به علم می گفت: امروز روز شهادت حضرت علی (ع) است و به طوری که می بینی کراوات سیاه بسته ام نه فقط به منظور رعایت ظواهر امر، بلکه به دلیل ایمان عمیقی که به خداوند و امامانش دارم.اما در تضاد با این نگرش؛ سیاست تضعیف مذهب، تغییر تقویم، گسترش سبک زندگی غربی و فساد اجتماعی از جمله مسائلی بود که نه تنها به عنوان ضدیت شاه با دین تفسیر می شد، بلکه از جمله دلایل اساسی انقلاب اسلامی نیز به شمار می رفت.

بنابراین مجموعه ای از ویژگی هایی چون هراس، حمایت جویی، تملق طلبی و نمایش قدرت شخصیتی در شاه ایجاد نموده بود که علی رغم شکوه ظاهری دارای ابعاد بسیار متزلزل درونی بود. می توان او را در مفهوم دقیق کلمه، شخصیتی اقتدارگرا دانست که با ضعیفان و زیردستان زورگو و پرتفرعن بود و در مقابل کسانی که قدرتمندشان می دانست، ضعف و زبونی نشان می داد. وزارت امور خارجه آمریکا نیز در گزارشی او را شخصیت پیچیده و پر از تضاد می دانست و در او ترکیبی غیرقابل پیش بینی از نرم دستی و سنگدلی را ذکر می کند.

تصمیم گیری سیاست خارجی در رژیم پهلوی

ویژگی های نظام سلطانی در خاندان پهلوی، با دوره پهلوی اول در خلال سال های ۱۳۱۲ تا ۱۳۲۰ش. و پهلوی دوم از سال ۱۳۴۲ش. تا انقلاب اسلامی انطباق دارد. طی این ادوار قدرت سیاسی کاملا در دست شاه متمرکز بوده است. از منظر ساختاری جهش اقتدارگرایی پهلوی دوم به نظام سلطانی در سال های پس از ۱۳۴۲ش. نتیجه رها کردن اتحاد پیشین شاه با بزرگ مالکان (اصلاحات ارضی و استقلال فزاینده او از اقتصاد داخلی به علت افزایش درآمدهای نفتی بود. همچنین بی ثباتی های داخلی و کمک های خارجی به نظام پهلوی، پیدایش نظام سلطانی را در ایران تقویت کرد.

شاپور بختیار در مصاحبه با تاریخ شفاهی هاروارد، توتالیتاریسم شاه محور را این گونه توضیح می دهد: «شاه حتی یک حزب که طرفدار سلطنت مشروطه باشد را هم قبول نمی کرد... ما تحت فشار یک رژیم به تمام معنا دیکتاتوری فاشیستی بودیم. توتالیتر به تمام معنی، توتالیتر منهای ایدئولوژی » این ساختار متمرکز و شخصی بوده و بر ارتش و نیروهای اطلاعاتی، دیوانسالاری و درآمد نفت متکی بود و با دو شیوه نظارت و سرکوب سعی کرد حاکمیت خود را بر جامعه محقق کند آن چنان که گزارش آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) به عنوان نخبگان و تقسیم قدرت در ایران در فوریه ۱۹۷۶ می نویسد: «اگر وزیری رأی عدم اعتماد گرفت بدان جهت خواهد بود که شاه آن را خواسته است... مجلس آلت دست شاه بوده است و مقاصد شاه را برآورده می کندو ساواک نیز به عنوان یکی از ابعاد سه گانه (دربار، ساواک، ارتش) قدرت رژیم پهلوی بود.

سیاست خارجی ایران عصر پهلوی دوم، نه محصول فرآیند کار و وظیفه سازمان و چانه زنی افرادی مسئول، نه نتیجه خواست مردم و جامعه مدنی، بلکه عمدتا متکی بر علائق، شخصیت، ادراکات و هنجارهای ذهنی شاه شکل گرفته است. اسداله علم در خاطرات خود مکرر در باره تصمیم گیری های فردی شاه درحوزه سیاست خارجی بدون آنکه حتی وزیر خارجه کمترین اطلاعی داشته باشد، سخن می گوید: «به شاه توصیه کردم کمیسیونی به منظور مطالعه خروج انگلستان از خلیج فارس تشکیل بدهد، ولی او نصیحت مرا نشنیده گرفت. شاه از هر چه نام مطالعه دارد، متنفر است... شاه پاسخ داد: خودم برای این کار کافی هستم» .

نگرش انگلیسی ها به پهلوی دوم 

گزارش وییس جی. دریفوس وزیر مختار آمریکا در تهران به واشنگتن، نشان دهنده نگرش انگلیسی ها به پهلوی دوم در هنگام انتخاب او به پادشاهی است. با توجه به اینکه انگلیسی ها عموما ولیعهد را فردی ضعیف و بی کفایت می دانند، بریتانیا فقط به دنبال پر کردن خلأ و داشتن دست نشانده ای است این مقطع که از آغاز سلطنت شاه تا نخست وزیری مصدق تداوم دارد، دورانی است که سلطنت نوپای وی درگیر مخالفان داخلی و بحران های خارجی است؛ لذا شاه برخلاف نگرش غالب نخبگان سیاسی کشور درباره نیروی سوم، با نزدیک شدن بیشتر به انگلستان و دادن امتیازات به این کشور تلاش می کرد بر رقبای سیاسی خود غلبه کند.

او در نهایت توانست در قبال حمایت از شرکت نفت انگلیس و بانک شاهی ایران، مساعدت هایی از سوی انگلستان برای احیای دیکتاتوری پهلوی از طریق افزایش اختیارات شاه در انحلال مجلس شورای ملی، تشکیل مجلس سنا، بازگرداندن مجدد املاک غصبی پهلوی اول به خانواده سلطنت و اعطای لقب کبیر به رضاشاه به دست آورد.همچنین ترور نافرجام شاه در بهمن ۱۳۲۸ش. فضای روانی لازم برای این تغییرات را فراهم نمود که البته تأثیر فزاینده ای نیز بر روحیات وی نهاد: «شکست معجزه آسای این سوء قصد مرا در ایمان به اینکه از تفضلات و عنایات خاص خداوند برخوردار هستم استوارتر کرد».

طرح موضوع قانون ملی شدن صنعت نفت منجر به این شد که شاه علی رغم میل باطنی خود، مصدق را در سال ۱۳۳۰ش. به نخست وزیری منصوب نماید. شاه همواره مصدق را مهره انگلستان می دانست، اما در مورد خودش اظهار می کرد: فقط یک نفر بود که انگلیس هرگز نمی توانست به دام بیاندازد، یعنی خود من. چون در برابر هرگونه اعمال نفوذی مقاومت می کردم» .اما با تداوم نهضت ملی و بی ثباتی جایگاه سلطنت، شاه چاره ای جز توسل مجدد به انگلستان پیش روی خود نمی دید؛ لذا طی پیامی به سفیر این کشور ابراز کرد: «به این نتیجه رسیده ام که لازم است خود را از شر مصدق نجات دهم. آنچه ذهن مرا مشوش داشته این است که برای برکناری وی از چه راهی بهتر است عمل کنیم؟» . بنا به سندی محرمانه، در ماه مه ۱۹۵۳ شاه توسط لوی هندرسون سفیر آمریکا رسما نظر وزارت امور خارجه انگلیس را در مورد بقای سلطنت خود در ایران جویا شد. متعاقب آن، جلسات هماهنگی آمریکا و انگلستان با دربار آغاز شد با این حال، مشکل اصلی این بود که شاه از خود شخصیت متزلزلی نشان می داد.

در یکی از گزارش های مشترک سفارت انگلیس و آمریکا، شاه دارای حسن نیت نسبت به بریتانیا و آمریکا، آگاه از خطر کمونیسم، ولی مردد و ضعیف توصیف شده که نشان داده است در اثر تهدید مصدق به آسانی از میدان به در خواهد رفت.در نهایت، طرح مشترک کودتا با نام عملیات آژاکس تصویب و در این راستا شاه در ۲۵ مرداد ۱۳۲۸ حکم عزل مصدق را صادر کرد؛ اما گام اول کودتا به شکست انجامید و شاه سراسیمه و از ترس ریختن نیروهای مصدق در کاخ کلاردشت، شبانه به سوی عراق و سپس ایتالیا گریخت.

 واقعیت آن بود که شخصیت منفعل شاه به او این اجازه را نمی داد تا در هیبت یک مبارز برای بقای خود نبرد کند؛ اما با کودتای ۲۸ مرداد تحت نظارت "کرمیت روزولت" عامل سازمان سیا، شاه مجددا به قدرت بازگشت و از این پس، آمریکا به عنوان سرچشمه اصلی تأمین روانی و تخفیف اضطراب اساسی او به حساب آمد. به ویژه اینکه آمریکا در خاطره شاه، از خباثت انگلستان به دور بود. شاه پس از کودتا سرخوش از حمایت آمریکا و تلقی خودساخته خود از حمایت الهی تأکید داشت: «بعد از ۲۸ مرداد من دیگر صرفا پادشاه موروثی نبوده، بلکه برگزیده مردم شدم».

مأموریت شاه پهلوی برای وطن!

پس از ۲۸ مرداد، سیاست خارجی ایران ناسیونالیسم مثبت نامیده شد که البته چیزی جز چرخشی کامل از موازنه منفی به سوی وابستگی نبود.قدرت تصمیم گیری نیز در عرصه سیاست داخلی و خارجی در دست شخص شاه قبضه شد که به مفهوم بازگشت به الگوی سنتی تصمیم گیری در ایران بود  قرارداد بین ایران و کنسرسیوم بین المللی نفت در ۲۸ شهریور ۱۳۳۳ توسط دکتر علی امینی و هوارد پیچ آمریکایی، رئیس گروه نمایندگی کمپانی های نفتی در تهران امضاء شد و کارتل های بین المللی نفت را قادر ساخت تا طی بیست سال، بیش از ۲۴ میلیارد بشکه از نفت ایران را به بهای ناچیز صادر کنند.

دولت انگلیس همچنین برای حفظ منافع سیاسی و اقتصادی خود و جلوگیری از تکرار حوادثی همچون جریان ملی شدن صنعت نفت، با همکاری آمریکا انعقاد پیمان نظامی بغداد را میان کشورهای ایران، ترکیه، عراق و پاکستان مطرح کرد. سفر متقابل شاه و ملکه انگلستان در سال ۱۳۳۸ش. به انعقاد عهدنامه بازرگانی، اقامت و دریانوردی، قرارداد فرهنگی، موافقتنامه حمل ونقل هوایی و نهایتا افزایش حجم مبادلات ایران و انگلیس انجامید که به تداوم سلطه بریتانیا در ایران کمک می کرد.آمریکا نیز به مرور به افزایش نفوذ خود در ایران شدت بخشید. گفتمان قدرت ارائه شده از سوی حکومت پهلوی در دهه ۱۳۳۰ش. گفتمانی شبیه غرب بود که در این گفتمان؛ ابرقدرت غرب یعنی آمریکا در یگانگی با خویشتن ایرانی معرفی می شد و لذا امنیت ایران نیز در گرو ائتلاف با آن بود.

شاه در کتاب مأموریت برای وطنم در سال ۱۳۳۹ش. ادبیاتی همذات پندارانه از آمریکا ارائه می دهد:یکی از وجوه شباهت میان ایران و آمریکا این است که قرن هاست ایران از اختلاف طبقاتی و نژادی چنانچه در برخی کشورها رایج است، آزاد بوده... لذا امیدنامعقولی نیست که به ایجاد یک ترکیب و امتزاج جدیدی از تمدن شرق و غرب توفیق یابیم.» سال های دهه ۱۳۴۰ش. آغاز اقتدار شاه بود، لذا به مرور با پای نهادن حکومت پهلوی دوم به مرحله اقتدارگرایی و به ویژه در مرحله سلطانی، اروپا گرایی رسمی و سنتی ایران جای خود را به آمریکاگرایی محض داد .کتاب انقلاب سفید نیز در سال ۱۳۴۵ش. در تداوم مأموریت برای وطنم، چهره جدید شاه و سیاست های او را به نمایش می گذاشت. شاه در این دهه اقدامات بیشتری برای کسب اعتماد بیشتر مقامات آمریکا انجام داد، از جمله حمایت و پشتیبانی از سیاست ایالات متحده آمریکا در باره اسرائیل و جنگ ویتنام.شاه همچنین با اظهار گله مندی نزد کرمیت روزولت مجری کودتای ۲۸ مرداد از اینکه مانند بچه های مدرسه با او رفتار می شود، تلاش هایش را برای خریداری جنگنده اف ۴ و تانک ام ۴۷ شدت بخشید.

عرصه سیاسی ایران نیز به مرور تحت نفوذ کامل آمریکا قرار گرفت. به ویژه برکشیدن حسنعلی منصور و سپس امیرعباس هویدا هر دو از حزب ایران نوین به نخست وزیری در سال ۱۳۴۲ش. آغاز تسلط کامل تکنوکرات های جوان آمریکوفیل بر ساختار اجرایی کشور بود، به گونه ای که ساواک گزارش کرد که اقدامات حزب ایران نوین مانند موافقت با تصویب لایحه کاپیتولاسیون، در راستای اهداف آمریکا در ایران است؛ لذا تا اواسط این دهه، به نظر می رسید که شاه به تمام خواسته هایش رسیده است؛ امام خمینی (ره) به عنوان رهبر مذهبی تبعید شده بود، شوروی سیاست حسن همجواری با ایران در پیش گرفته بود، برنامه های انقلاب سفید مطابق میل شاه به پیش می رفت و مهمتر از همه اینکه ریچارد نیکسون در ژانویه ۱۹۶۹ قدرت را در آمریکا به دست گرفته و سیاست خود را بر اساس افزایش کمک های نظامی به متحدان قرار داده بود و در امتداد این تحولات، شخصیت شاه نیز با تغییری تدریجی روبرو بود.

تاجگذاری شاه پهلوی به سبک ناپلئون

 لذا او در سال ۱۳۴۶ش. پس از ۲۶ سال سلطنت، مراسم تاجگذاری خود را با گذاشتن تاج پادشاهی بر سر با دستان خود به سبک ناپلئون برگزار کرد.او درک خود از پادشاه بودن را هم این طور بیان می کرد که شاه در ایران، فرمانده، معلم، استاد، پدر و خلاصه همه چیز است.از جشن های ۲۵۰۰ ساله تا پیروزی انقلاب اسلامی، مقطعی بود که قدرت طلبی شاه حدی فراتر از مرزهای ملی را طلب می کرد و کتاب به سوی تمدن بزرگ به عنوان نماد این دوره از تحول شخصیت شاه، حاصل ایده پردازی های بلندپروازانه او بود. جشنهای ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی نقطه اوج این دوران بود که همزمان با آغاز اسارت شاه در تار و پود خودبزرگ بینی و وسوسه اقتدارطلبی نیز گردید. شاه با احساس حلول روح کوروش و داریوش در خود، احساس ناامنی سابق را جبران می کرد.

 شرایط جهانی نیز منطبق با خلقیات شاه در حال تغییر بود، به ویژه استراتژی دو ستونی آمریکا برای تأمین امنیت خلیج فارس به قدرتمند شدن شاه و تمرکزگرایی رژیم کمک بسیاری کرد. رشد قیمت نفت نیز البته بر احساس استقلال شاه می افزود. نفت ایران که در سال ۱۳۳۴ش. در قالب قرارداد کنسرسیوم ۹۰ میلیون دلار برای کشور عایدی داشت، به حدود ۲۰ میلیارد دلار در سال ۱۳۵۳ش. رسید. بودجه دفاعی ایران نیز با افزایش شدید بالغ بر ۱۰ میلیارد دلار شد.این وضعیت باعث شده بود تا شاه به دنبال آن باشد که تجارب موفق خود را به دنیا صادر کند، چرا که انقلاب سفید را پاسخگوی بسیاری از نیازهای مشابه در دیگر جوامع جهان دانسته و می گفت: ایران به زودی در صف کشورهای بزرگ و ثروتمند آمریکا، شوروی، ژاپن و فرانسه قرار خواهد گرفت.

در واقع دال تمدن بزرگ که به مفصل بندی گفتمان پهلوی افزوده شده بود، خویشتن ایرانی را در جایگاه یکی از کشورهای بزرگ صنعتی قرار می داد.شاه همچنین به استناد نیروی عظیم نظامی اعلام می داشت که هیچکس نمی تواند مرا سرنگون کند. من از پشتیبانی ارتش هفتصد هزارنفری، تمام کارگران و اکثریت مردم ایران برخوردارم. شاه به طور مداوم در شبکه های تلویزیونی غربی ظاهر می شد و به آمریکاییان درس نظم اجتماعی و به انگلیسی ها در مورد تنبلی، بی نظمی و سهل انگاری تذکر می داد در قبال نصیحت های شاه به چشم آبی ها، غربی ها بر این باور بودند که شاه دچار توهمات ناپلئونی شکوه و عظمت و به فردی خودبزرگ بین و البته خل وضع تبدیل شده است.

آنتونی پارسونز ایده تمدن بزرگ شاه را مانند ریختن مقداری مرکب بر روی یک لباس فراخ که فقط لکه های مرکب را روی لباس باقی می گذارد و هرگز تمام لباس را رنگ نمی کند، توصیف می کرد. ادراک ایستادن بر دروازه های تمدن بزرگ در شخصیت پهلوی دوم باعث گردید تا اواخر سال ۱۳۵۳ش. شاه تشکیل نظامتک حزبی حزب رستاخیز را اعلام کند، در حالی که پیشتر در کتاب مأموریت برای وطنم حکومت تک حزبی را نشانه دیکتاتوری خوانده بود.

سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی

بی تردید ادراک پهلوی دوم در ایده تمدن بزرگ نه تنها با واقعیت عینی فاصله بسیار داشت، بلکه تناقض ها و تضادهای موجود را نیز چند برابر نمود. از منظر سیاسی، استبداد دوره او فراتر از ناصرالدین شاه بود از منظر اقتصاد سیاسی نیز آن چنان که همایون کاتوزیان شرح می دهد: «آنچه در ایران رخ داد، نه پیشرفت اجتماعی و اقتصادی بود و نه مدرنیسم، بلکه شبه مدرنیسمی بوده که عواید نفت آن را تسریع کرد».

لذا به سرعت با کاهش قیمت نفت، تمام آرمان های تمدن بزرگ با افزایش تورم ۴۰ درصدی در سال ۱۳۵۶ش. فروریخت.واقعیت این بود که بحران مشروعیت سیاسی و مشروعیت مذهبی با توجه به کاهش درآمدهای نفتی، حکومت پهلوی را وارد سومین بحران اساسی خود یعنی بحران اقتصادی می کرد. این در حالی بود که شاه همچنان در میان جلال و شکوه سلاطین محصور مانده و ماشین تبلیغاتی حکومت نظیر آنچه جورج اورول در آثار خود توصیف کرده است، بر افسانه پیوند ناگسستنی شاه و ملت تأکید می کردبا شدت یافتن فضای انقلابی، شاه از تمامی عوامل تقویت روانی محروم شده بود.

بیماری سرطان و بی تصمیمی ایالات متحده نیز مزید بر علت شد تا تعادل فکری و روانی وی از هم گسسته شود و فروپاشی رژیم پهلوی آهنگ شتابانی به خود گیرد شاه آن چنان که سولیوان می نویسد: «در دوران نهضت ملی نفت در برابر مصدق مردی ضعیف و بی اراده به نظر می رسید و این ضعف و بی تصمیمی را یکبار دیگر در بحرانی که به سقوط وی در ۱۹۷۹م. انجامید، نیز بروز داد». لذا تمامی برآوردهای دیپلماتیک آمریکا و انگلستان از وضع ایران، برداشت ها و استنتاج های یکسانی داشتند؛ اینکه شاه بی رغبت و اغلب به حالات افسردگی دچار است.با تزلزل درونی شاه، تمامی ارکان رژیم نیز که حول شخص او شکل گرفته بود، فروریخت. با این حال، شاه همواره مهمترین مطرح کننده نظریه توهم توطئه درباره پیروزی انقلاب اسلامی بود و در کتاب روان شناختی شاه و سیاست خارجی ایران دوره پهلوی در قبال قدرتهای بزرگ ص۸۷ پاسخ به تاریخ و در سایر گفتگوهایش به دسیسه آمریکا و نقش انگلستان در انقلاب اشاره می کند.

چنانچه ذکر شد، شکل گیری ساختار سیاسی حول سلطانیسم پهلوی، زمینه وابستگی هر چه بیشتر فرایندهای سیاست خارجی را به تصمیمات شخصی شاه فراهم می آورد؛ لذا قرار داشتن یکتا و انحصاری شاه در صحنه سیاست خارجی، فرصت بیشتری به نظریات تصمیم گیری و الگوی های شناختی برای تبیین رفتارهای سیاست خارجی ایران عصر پهلوی می دهد. بر همین مبنا گفته می شود. الگوی تصمیم گیری در دوره پهلوی دوم، فردی بوده و نظام شناختی در آن دوره متأثر از مؤلفه های هراس امنیتی و اختلال شخصیتی خودشیفتگی و پارانوئید در شخص شاه بوده است؛ لذا این الگوی تصمیم گیری به افزایش امنیت و تبدیل شدن به یک قدرت منطقه ای با همکاری قدرت های بزرگ غربی منجر گردید.می توان مؤلفه های ذیل را که نشانگر ابعاد نگرش شاه به نظام بین الملل و مؤلفه های پایا در سیاست خارجی ایران دوران پهلوی هست ، معرفی کرد: شوروی هراسی، امنیت جویی در پیوند با آمریکا و سلطه جویی در غرب آسیا.

امنیت جویی در پیوند با آمریکا

در گفتمان پهلوی، ائتلاف با غرب و به ویژه آمریکا پایه اصلی حفظ ایران و پشتوانه اصلی روانی پهلوی دوم به شمار می رفت. او در سال ۱۳۴۱ش. خطاب به جان. اف. کندی این گونهگفته بود: «در دنیای کنونی، هیچ کشوری نمی تواند بی طرف بماند؛ بنابراین ما تصمیم گرفته ایم سرنوشت خود را با کشورهایی پیوند بزنیم که نظام حکومتی آنها، تمدن و فرهنگشان، شیوه زندگی و طرز فکرشان با ما شباهت دارد، ما تصمیم گرفته ایم خوب یا بد، در کنار غرب باشیم». شاه به ویژه پس از ۲۸ مرداد با این اعتقاد راسخ که سیاست بی طرفی در زمان جنگ جهانی دوم ناکارایی خود را نشان داده، به ائتلاف با ایالات متحده آمریکا روی آورد .احساس ناامنی شاه از شوروی او را به سوی همکاری با غرب سوق می داد؛ «منافع ایران در اتحاد با غرب به بهترین وجه تأمین می شود و رژیم ما مصمم است که با کمونیسم داخلی و امپریالیسم توتالیتر جدید که از مسکو الهام می گیرد، مبارزه کند» .در حالی که انگلیس نمی توانست امنیت ایران را تأمین کند؛ لذا تنها کشوری که می توانست از ایران در مقابل شوروی دفاع کند، آمریکا بود.

این درخواست شاه کاملا در دکترین دو ستونی نیکسون، شکل عینی به خود گرفت. متعاقب این راهبرد، روابط بازرگانی و تجاری به خصوص در زمینه نظامی گسترش زیادی یافت، به طوری که در سالهای ۱۳۵۴ - ۱۳۴۹ش. ایران ۶/ ۹ میلیارد دلار اسلحه و تسلیحات نظامی از آمریکا خرید و حدود شصت هزار مستشار آمریکایی در ایران مشغول به کار شدند. در عرض ۸ سال آخر سلطنت، میزان خرید سلاح از آمریکا به رقم نجومی ۱۹ میلیارد دلار بالغ شد. شاه می خواست ضمن دریافت اسلحه بیشتر از آمریکا و تقویت نیروی نظامی خود، بیشتر روی پای خود بایستد و کمتر به کمک و حمایت مستقیم آمریکا در برابر مخاطرات احتمالی آینده متکی باشد  تحقق چنین اهدافی نیازمند ایجاد زیربنای نظامی کارآمدی بود، در حالی که اسناد وزارت خارجه آمریکا خلاف آن را نشان می داد: «ایران قادر نخواهد بود ظرف ۵ یا ۱۰ سال آینده بخش اعظم سیاست های پیچیده نظامی خریداری شده از امریکا را جذب و به کار اندازد؛ مگر اینکه بر تعداد پرسنل آمریکایی که برای کمک به ظرفیت پشتیبانی به ایران گسیل می شوند، افزوده شود.»

در اجرای این برنامه، جیمز شلزینگر وزیر دفاع آمریکا در سال ۱۹۷۵م. مبادرت به انتصاب نماینده تام الاختیار وزارت دفاع برای نظارت بر روند همکاری های دفاعی ایران و آمریکا نمود. با این حال، در آمریکا همواره در باره عدم تطابق همکاری نظامی با ایران انتقاداتی وجود داشت. به ویژه کارگزاران دیپلماتیک آمریکا، در باره تضادهای ناشی از رابطهدولت و جامعه در ایران به عنوان یک کشور دست نشانده هشدار می دادند.نه تنها دموکرات ها که بر موضوع حقوق بشر تأکید می کردند، بلکه نظریه پردازان جمهوری خواه همانند مایکل لدین نیز با توصیف شاه به پینوشه ایران به این موضوع اشاره می کردند که رژیم های خودکامه نظیر ایران که حمایت بی چون و چرای ایالات متحده را دارند، از قابلیت لازم برای ایجاد یک ویتنام جدید برای آمریکا برخوردارند.

قدرت ستایی و امنیت جویی، شاه را به سوی آمریکاسوق می داد و رابطه با ابرقدرت غرب اضطراب اساسی وی که عمدتا ناشی از کمونیسم هراسی بود را تخفیف می داد. تعامل با رؤسای جمهور آمریکا شخصیت و جایگاه اجتماعی شاه را بهبود می بخشید و از سوی دیگر، علائق عظمت گرایانه و قدرت طلب او به خوبی با افزایش قدرت نظامی و خریدهای تسلیحاتی ارضاء می شد. بر همین مبنا ژبینگو برژینسکی معتقد بود که شاه در عین توانمندی، علائمی از بیماری مگالومانی را نیز داشت ؛ لذا در سال های پایانی تمدن بزرگ و در حالی که تکیه بر درآمدهای نفتی و افزایش قدرت نظامی، تلقی خوشایندی از استقلال و عظمت گرایی را در شاه ایجاد می کرد، به همین موازات، صفات پارانوئیدی نیز در وی رو به گسترش بود.

 

انتهای پیام/

نظرات کاربران

تازه های سایت

پربازدیدها